salaam, goftam shayad bad az in mataalebe gozashte, khoondane matnhaye zire bad nabashe, albatte shayad kheilii ham por-rabt nabashe! :) [dar zemn bebakhshid man alan fonte farsi nadaram!, matn ham aslesh English hast va man be tarjomeye farsi dastresi nadaram alan.]
__________________________________________
On Self-Knowledge
And a man said, "Speak to us of Self-Knowledge." And he answered, saying: Your hearts know in silence the secrets of the days and the nights. But your ears thirst for the sound of your heart's knowledge. You would know in words that which you have always know in thought. You would touch with your fingers the naked body of your dreams. And it is well you should. The hidden well-spring of your soul must needs rise and run murmuring to the sea; And the treasure of your infinite depths would be revealed to your eyes. But let there be no scales to weigh your unknown treasure; And seek not the depths of your knowledge with staff or sounding line. For self is a sea boundless and measureless. Say not, "I have found the truth," but rather, "I have found a truth." Say not, "I have found the path of the soul." Say rather, "I have met the soul walking upon my path." For the soul walks upon all paths. The soul walks not upon a line, neither does it grow like a reed. The soul unfolds itself, like a lotus of countless petals.
-----------------------------------------
On Beauty
And a poet said, "Speak to us of Beauty." Where shall you seek beauty, and how shall you find her unless she herself be your way and your guide? And how shall you speak of her except she be the weaver of your speech? The aggrieved and the injured say, "Beauty is kind and gentle. Like a young mother half-shy of her own glory she walks among us." And the passionate say, "Nay, beauty is a thing of might and dread. Like the tempest she shakes the earth beneath us and the sky above us." The tired and the weary say, "beauty is of soft whisperings. She speaks in our spirit. Her voice yields to our silences like a faint light that quivers in fear of the shadow." But the restless say, "We have heard her shouting among the mountains, And with her cries came the sound of hoofs, and the beating of wings and the roaring of lions." At night the watchmen of the city say, "Beauty shall rise with the dawn from the east." And at noontide the toilers and the wayfarers say, "we have seen her leaning over the earth from the windows of the sunset." In winter say the snow-bound, "She shall come with the spring leaping upon the hills." And in the summer heat the reapers say, "We have seen her dancing with the autumn leaves, and we saw a drift of snow in her hair." All these things have you said of beauty. Yet in truth you spoke not of her but of needs unsatisfied, And beauty is not a need but an ecstasy. It is not a mouth thirsting nor an empty hand stretched forth, But rather a heart enflamed and a soul enchanted. It is not the image you would see nor the song you would hear, But rather an image you see though you close your eyes and a song you hear though you shut your ears. It is not the sap within the furrowed bark, nor a wing attached to a claw, But rather a garden for ever in bloom and a flock of angels for ever in flight. People of Orphalese, beauty is life when life unveils her holy face. But you are life and you are the veil. Beauty is eternity gazing at itself in a mirror. But you are eternity and your are the mirror.
اي كاش پسر بودم. با همان احساسات لطيف و روح خداگونه. پسرها خيلي بهترند. پسرها به خدا نزديکترند و روح پاکتری دارند. پسرها خيلي منطقي هستند و خيلي آدمهاي خوبي هستند. با اين كه پسرها فقط در يك كوروموزوم با ما فرق دارند ولي نمي دانم چرا تو همه ء چيزها ازما برتر هستند. آري ... من دلم مي خواست پسري بودم؛ زيبا ومعشوق، پاک و خداگونه. من زنها را دوست ندارم ، انها خيلي قدرت طلب هستند با اين وجود حتي نمي توانند از حقوق حقه خود دفاع كنند، حتي اگر از لحاظ بدني هم مثل پسرها قوي بودند باز هم فرقي نمي كرد، آنها ضعيفه گاني بيش نيستند. دخترها هميشه كمبود دارند و دوست دارند كه از آنها تعريف و تمجيد شود. دخترها خيلي احساساتي هستند . مسلمن اگر كمي ميتوانستن مثل پسرها منطقي باشن دنيا خيلي بهتر از اين مي شد. دخترها خيلي بد هستند . من دوست داشتم اي كاش پسركي مي بودم تا می توانستم احساسی شبیه به خدا پيدا کنم، احساسی از جنس آب بدون خاک. همه پسرها خوب هستند، همه آنها بهتر از ما هستند.
سلام به همهگی / دومورد فني هست که به عرض دوستان ميرسونم:
1. آلبوم فليکر اگر به بالاي صفحهي وبلاگ دقت کرده باشين، ديدين که آلبوم فلکير وبلاگ جمعی برق 79 هم راهاندازي شده. هدف از راهاندازي اين آلبوم گردآوري تصاوير بچهها از دوران دانشجويي، دوران فعلي، دوران کودکي و... خلاصه هر عکس مربوط و نامربوطياست که دوستان دوستدارند داشته باشند و به بقيه هم نشون بدن. باري، اين آلبوم راهاندازي شده و منتظر عکسهاي شماست. عکس فرستادن در فليکر خيلي راحته، کافيه که به سايت وارد بشي، بعد sign in رو انتخاب کني، سپس لاگين کردن با آيدي ياهو رو انتخاب کني و با يوزر/پسي که داري لاگين کني. من يوزر/پس رو براي اعضاي فعال فرستادم. اگر شما نداريد و مايل به فرستادن عکس هستيد، کامنت بذارين يا به من ايميل بزنين تا براي شم هم ارسال کنم. داشتم ميگفتم لاگين ميکني بعد از اون upload رو انتخاب ميکني و بقيهاش ديگه معلومه. کار با فليکر به سادگي کار با يک ايميل ياهوست که همه ماشالله در اون استاديد! فقط درهنگام فرستادن عکس به چند نکته توجه داتشه باشيد: الف. از اونجايي که اکانت گرفته شده رايگانه، حجم محدودي داره (ماهانه 20 مگابايت) پس لطفا رعايت حجم رو کرده و عکسهاي خيلي سنگين و به تعداد زياد آپلود نکنيد. [مگر اينکه دوستان خارج نشين مثل نويد، لطف کنند و يک اکانت pro برامون بگيرين! ;) ] ب. هر عکسي مايليد بذاري به جز دو مورد، يک، عکسهاي چندنفره که همهي اعضا از انتشارش راضي نيستند. دو: کاريکاتورهاي پيامبر اسلام! همينا!
2. پروفايل اعضا اگر باز هم دقت کرده باشين و به ستون سمت راست نگاهي انداخته باشين، متوجه شدين که ليست اعضا از حالت قبلي خارج شده و فرم جديد به خودش گرفته. در اين حالت جديد که کار خود بلاگره و مثل حالت قبلي، دستي و توسط من مرتب نشده، ليست تمام اعضا اعم از فعال و نيمه فعال و غير فعال اومده و لينک شده به پروفايلاعضا. از اونجايي که پروفايل اکثر اعضا غير فعاله با کليلک برروي نام اعضا معمولا به سرانجامي نميرسيد درحاليکه مثلا اگر روي اسم من کليل کنيد به صفحهاي مثل اين ميرسيد که پروفايلي است با عکس و تفصيلات. از همهي اعضا تقاضا دارم که پروفايلهاشون رو فعال کنند و تاجايي که مايلند بخشهاي مختلشو پر کنند. لزوم نداره که اطلاعات دقيق و درست با عکس و... باشه فقط از اين حالت ضايع فعلي خارج بشه کافيه! براي تکميل و فعال کردن پروفايلها هم کافيه لاگين کنيد، بعد از ستون سمت راست همانطوري که در تصوير زير ميبينيد تکميل پروفايل رو انتخاب کنيد:
بعد درصفحهي بعدي عبارت Share my profile رو تيک بزنيد ومشخصاتتون رو تاجايي که علاقهمندين تکميل کنيد. اگر چندتا وبلاگ دارين و ميخواين در پروفايلتون اسامي بعضيهاش نشون داده نشه، کافيه قسمت Select blogs to display ، فلش آبيرنگ رو انتخاب و وبلاگهاتون رو مشخص کنيد.
براي عکس هم مثل من ميتونيد از عکسهاي پروفايل اورکات يا قزاقتون استفاده کنيد، کافيه لينکشو با properties گرفتن از عکستون بردارين و در قسمت مربوطه paste کنيد. اگر همه عکسشونو بذارن، تصميم دارم قالبو طوري دستکاري کنم که در پستها به جاي نوشتن نام اعضا قبل از مطالبشون تصوير يا آيکونشون نمايش داده بشه، جالبه، نه؟
همين. از رودهدرازياي که کردم عذر خواهي ميکنم، اميدورام همکاريهاي لازم رو بفرماييد! متشکرم.
" زندگی من بنظرم همانقدر غير طبيعی ، نامعلوم و باورنکردنی ميامد که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم، گويا يکنفر نقاش مجنون وسواسی روی جلد اين قلمدان را کشيده، اغلب که به اين نقش نگاه ميکنم به نظرم آشنا ميايد.شايد برای همين نقش است... شايد همين نقش مرا وادار به نوشن ميکند" بخشی از داستان بوف کور
توضیح: این عکس از طبیعت استاکهلم و پشت سفارت ایران در سوئد هست. البته ماله اوایل پاییز 84 هست. امیدوارم خوشتون بیاد. عکس ها رو کوچیک می ذارم که صفحه زود بیاد بالا.1
چند روز پیش با واقعیت زندگی مردی برخوردم که آخرین سالهای میانسالی و به قول خودش جوونی شو سپری می کرد. یهو به خودش اومده بود و دیده بود فرصت زیادی نداره . هول شده بود و نمی دونست چطور تو این فرصت کوتاهی که داره از زندگیش لذت ببره . تنها چیزی که تو زندگیش بدست آورده بود پول بود و چیزایی که از دست داده بود ... کلی. حالا می خواست ازش استفاده کنه. (البته این آقا خونواده هم داشت زن و دوتا بچه ) ... خوردن ، خوابیدن، مهمونی های مجردی، یه شب تو این ویلا یه شب تو اون یکی... و آخرش هم یه زن جوون این تمام ظرفیتش برای لذت بردن از زندگیش بود.
کم نیستن از این آدمها که کمترین ارزشو برای چیزایی که بیشترین ارزشو داره قاءل می شن. آدمهایی که سرشونو می کنن توی برف وکسی رو نمی بینن، تمام وقتشونو صرف پول در آوردن می کنن و در روابط خونوادگی می خوان که سالار باشن و رءیس (نگین دوره این حرفا گذشته ،خداکنه اما به نظر من اینجور آدمها هنوز زیادن فقط یکم ظاهرشون قرق کرده) . نمی فهمن که اینطوری بهترین چیزایی که می تونستن داشته باشن و اون محبت و صمیمیت و روابط واقعی و نزدیک خانوادگیه رو از دست می دن و خونوادشون دیگه اونها رو دوست نخواهند داشت. اکثر این آدمها وقتی عمری ازشون گذشت و زندگیشون افتاد به سرازیری چشمشونو باز می کنن و می بینن چیزی ندارن تازه می فهمن که کسی واقعا دوسشون نداره و چون اینجور آدما اصولی خودخواه هم هستن نمی فهمن اینا همش تقصیر خودشون بوده یه نگا به دورو برشون می ندازن. روابط خوانوادگی که خرابه ، میرن دنبال دوستهایی که شرایط خودشدنو دارن و تنها تفریحی که بلدن، "عیاشی" .و می شن یکی مثل همین آقایی که تعریفشو کردم.
امروز رفته بودیم کنار دریا . یه خلیجه که نیم ساعت از گرگان فاصله داره .جای شما خالی ... خوش گذشت. اما حدس بزنین کی اونجا بهم زنگ زد؟... هرکی بگه جاییزه داره .... . . . پشتیبان قلمچی! حالا کی درست حدس زده بود؟
سلام .صبح همگی بخیر. البته این پستو من جمعه نوشته بودم اما به خاطره ترافیک پستها امروز پابلیشش کردم ؛) مریم ش
سلام / میخواستم بگم جوابشو چقدر زود گفتی، دیدم نه! سه چهار روزی صبر کردی! درضمن، نمی دونم می دونی یا نه، مطالبی که توی وبلاگ نوشتی قابل ویرایش هست و می تونی چیزی به ش اضافه یا کم کنی، کافیه لاگین بشی و Edit Posts رو انتخاب کنی.... در انتها هم.. من همچنان حسودیم میشه به این طبیعت دنج و معرکهی محل زندگی شما! منم میخوام! حامد د.
ساحل قشنگی دارين منم ميخوام، راستی من حدس زده بودم ، جايزه چی بود؟ علی
:-O فواد
khob hala chi migoft ,miporsid konkoore 79 ghabool shodi ya na? navid
دل هر ذرّه اي كه بشكافي آفتابيش در ميان بيني دردل هر ذره خورشيدي نهان ناگهان آن ذره بگشايد دهان ذرّه ذرّه گـردد افلاك و زميـن پيش آن خورشيد جست از كمين http://bionuclear.mihanblog.com وبلاگ مهندسی هسته ای و پرتو پزشکی Amir
bel akhare dars khoondan e ziad in mohebatha ro ham dare dige farshid
1. اول اينکه لطفا خانوما اين شماره رو نخونن و برن شماره بعدی چون ميخوام به مردان برومند اين مرزو بوم تقلب برسونم. خوب همجنسان عزيز همانطور که مي دونيد روز عزيز و ميمون ولنتاين داره نزديک ميشه و فکر تهيه کادو ذهن دوستان متاهل و يا در شرف تاهل و يا ... رو مشغول کرده. خوب کادوی گرون خريدن که هنر نيست و با عقل هم جور در نمياد که توقع طرف مربوطه رو ببريم بالا، پس راههای زير پيشنهاد ميشه:
لازم نيست برين رستوران و کلی خرج کنين و با يک مشت آدم ديگه که همه برای همون دليل شما اونجا هستن، غذا بخورين و تازه معذب هم باشين. خوب خودتون يک کم سليقه به خرج بدين و غذاي بپزين و رو ميز هم چند تا شمع بزارين و به قولی کلی عشقولی از خودتون در کنيد.
گل، اين گل رو فراموش نکنين که خيلی از مشکلات رو همين گل حل ميکنه. ديگه انتخاب گل هم که سليقه خودتونه بايد خودی نشون بدين.
اين خرسای پشمالو هم برای خودشون کلی طرفدار بين دخترا دارن، اگه از من می شنوين، همين الان برين بخرين تا عروسک فروشها قيمتا رو دو برابر نکردن. اسب آبی و قورباغه و ... هم گزينه های خوبين ولی پانداها يک چيز ديگن.
به نظر من دنبال لباس و کتاب و اين جور چيزا نگردين، به يک چيزی فکر کنين که طرف رو به هيجان بياره. خوب حالا نگين من اين چيزا رو از کجا می دونم و ...، خودتون که می دونين " نخورديم نونه گندم ديديم بغل مردم". 2. خوب اينم نامزدای اسکار امسال
موقع ورود به جلسهي امتحان که سالني بزرگ با حدود200 تا صندلي است، شخصي که کارتها رو نگاه ميکنه و ميدونم از آموزشيهاست، از من هم کارت ميخواد، براي اينکه منو به خاطر بياره به ش سلام ميکنم، اما نميفهمه، پس مجبور ميشم برگهاي رو که روش نوشته شده «استاد* گرامي، آقاي... مراقب جلسهي امتحان..» رو بهش نشون ميدم تا بهجا ميياره، «ببخشين، بفرمايين». يک چرخي ميزنم، سه چهار دقيقه به 11 ساعت شروع امتحان مونده. دانشجوها هنوز سرپا هستن و آخرين استرسهاي قبل از امتحان رو با صحبت با هم تخليه ميکنند. از آخرين امتحاني که دادم يکسال و اندي ميگذره. همين فاصله باعث شده که احمقانه هوس امتحان بکنم. امتحان شروع ميشه. يک سري از برگه ها رو من توزيع ميکنم، «آره، پاسخ رو هم بايد توي همين برگه بنويسن.» يک ساعت اول بدون اتفاق خاصي ميگذره، بچهها سرشون گرمه و هنوز سري براي تقلب بالا نيومده. فقط يک مورد هست. اوني که موبايلشو لاي پاش قايم کرده. دورش چرخي ميزنم. تا جايي که ميتونه موبايلو عقبتر فشار ميده تا ديده نشه. ميرم و برميگردم. موبايلو جاي مطمئني گذاشته وسرش به برگه است. کسايي که عادت دارن موقع نوشتن با خودشون حرف بزنن و همچنين اونايي که سرشونو زياد حرکت مي دن و به اطراف و نقاط نامعلومي خيره ميشن، حواس مراقبها رو پرت ميکنند، درحاليکه متقلبها اونها نيستند. راه ميرم، مچ دستها، مچ پاها، زير برگه ها رو از نظر ميگذرونم تا شايد چيزي پيدا کنم. اما خبري نست. محض رضاي خدا کسي رو هم پيدا نميکنم که حتي به نشانهي پچ پچ دستشو جلو دهنش گرفته باشه. تنها صداي پچ پچ صداي استاده که به سوالا پاسخ ميده. يا تکنيکهاي تقلب فرق کرده يا اينها خيلي بچه مثبت هستند. تا سري به سمت برگهي کناري خم ميشه ميرم بالاي سرشون و دوروبرشون ميگردم تا بالاخره بيخيال ميشن. امتحان تموم ميشه و من آروز بهدل يک مچ گيري درست و حسابي با پاهايي که از قدم زدنهاي مداوم، حسابي به درد اومده از جلسه خارج ميشم.
*گول اين اسم رو نخورين، ميدونين که توي دانشگاه به يک حل تمرين ترم سهئي هم ميگن استاد!
1- سلام به همه 2- آخی. آقا حامد احتمالا اینها خیلی بچه مثبت اند.حالا امتحان چی بود؟ 3- توی اصفهان هم یک بار من رو مراقب درس ماشین یک کردند. احساسم بعد از امتحان بدجوری به احساست مشابه میزد. 4- از اونجایی که خود ما به روشهای نوین قبلی تقلب (نوین که میگم ماله یه دو ترم قبله) آشنا بودیم فکر می کنم کسی نتونست تقلب کنه. 5- در هرحال باید در نظر داشته باشیم که همه چیز درحال پیشرفته 6- همگی سلامت باشید. یا حق Mojtaba
rasti man nemidoonam tooye khaarej taghalob chetoriye!!! navid
Baba harki moragheb mishe bezare mellat haleshoono bokonan! sare khodetoonam miada! b-) PoOYaN
سلام ای بابا اینقد سخت نگیرین .بذارین تقلب شونو بکنن اما اسراف نکنن (تو تقلب کردن منظورمه). مریم ش