از کجاها به اين ص�حه سر می زنند؟

Powered by Blogger
ATOM Feed

www.flickr.com
[ دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۳ ]  ::  [ حامد. د ]
اگر کسی مايله "ميکرو پرسسور" تدريس خصوصی بکنه، با من تماس بگيره. (ايميلم همين پايين هست)


..................................................................................................................................

[ دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۳ ]  ::  [ ali ]


از يکی دوستان که در کلاسهای کنکور ارشد شرکت ميکنه شنيدم که قراره سر جلسه کنکور ترتيب دروس هر دفترچه با سال قبل تغيير بکنه البته اين تغييرات باز هم در جهت تخصصی تر کردن کنکور هست . تغييرات به اين صورت هستش که دروس زبان و رياضی و کنترل و مدار با وقت کامل برای هر درس داده ميشه بعد از اون در يک دفترچه دروس الکترونيک و ماشين و مغناطيس با وقت پاسخگويی به دو درس و بعدش هم دروس بررسی و سيگنال در دفترچه جدا با وقت پاسخکويی به يک درس داده ميشه . شايد در نگاه اول احمقانه بياد ولی اگه دقت کنين مي فهمين که به اين ترتيب هيچکس نميتونه روی اين حساب کنه که برای دو گرايش درس بخونه شايد که يکی رو قبول بشه . مثلا شما برای قبولی در قدرت و کنترل در دفترچه دوم دچار مشکل ميشين چون الکترونيک در قدرت ضريب صفر داره ولی در کنترل ضريب غير صفرو چون برای جواب دادن به سه درس تنها به اندازه دو درس وقت دارين، پس مجبورين يکی از دوگرايش رو انتخاب بکنين .
البته من شخصا اين خبر رو تائيد نميکنم ولی اگه خودتون رو برای روبرو شدن باهاش آماده کنين خيلی خوبه چون واقعا حساب شده به نظر مياد .
دوستی پرسيده بود من چه فيلمی رو سه سال پيش با سيستم دالبی ديدم که راستش هر چی فکر کردم اسمش يادم نيومد ولی مطمئنم که فيلم دوئل که خودشو به عنوان اولين فيلم ايرانی با سيستم دالبی جا زده اولی نيست ، فکر کنم موضوع فيلم قبلی هم جنگ بود .




..................................................................................................................................

[ دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۳ ]  ::  [ ali ]

هفته پيش وسط هفته رفتم سينما فرهنگ تا فيلم "دوئل"را ببينم . يادم مياد اولين فيلم با سيستم دالبی را در همين سينما سه سال پيش ديدم . بعد از اين که کلی دنبال جای پارک ماشين گشتم و با هزار بدبختی بين دو تا ماشين ديگه ، ماشين رو پارک کردم ، پارک بان عزيزی ، طلب کارت پارک کرد . در نتيجه سيصد تومان هم، برای سه ساعت ، کارت پارک خريدم و با کلی ذوق و شوق به سمت سينما رفتم . دو سالی ميشد که سينما فرهنگ نرفته بودم ، خيلی جدی به مسئول گيشه گفتم يک بليط برای سانس بعدی دوئل و اونهم خيلی جدی گفت : بليط نداريم . منم کم نياوردم گفتم خوب " لاک پشتها هم پرواز ميکنند " باز هم جواب منفی بود حتی بليط "خوابکاه دختران " را هم تموم کرده بود . گفت : ميتونين برای فردا بليط رزرو کني . ديگه واقعا کم آورده بودم ،ياد مشهد بخير هر وقت و بي وقت ميرفتم سينما قدس بليط بود . عصر پنچشنبه که ميرفتيم سينما، به زور سه رديف پر ميشد که نصفه اونها هم جای خلوت گير نياورده بودن و اومده بودن سينما .

خوندم که يکی از نمايندگان عمل گرای مجلس پيشنهاد داده که اسم فرودگاه امام را به فرودگاه خليج فارس يا فرودگاه انتفاضه تغيير بدهند . به نظر اينجانب اسم فرودگاه رو بذارن " نمايشگاه بين المللی تهران " تا هم برای نمايشگاه يک جای مناسب پيدا بشه و هم بالاخره اين فرودگاه به يک دردی بخوره .

ضمنا در مورد مسابقه هم بايد بگم که در اولين فرصت فيلم "شمال از شمال غربی " به حامد به خاطر باحالترين جواب و فيلم " طناب " به پويان چون همشهری هستيم ، داده ميشود .




..................................................................................................................................

[ جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۳ ]  ::  [ حامد. د ]
چند پاسخ به کامنتهايي که دوستان براي نوشته ي قبلي من گذاشتن:

غزاله: چرا خوشحال ؟!
پاسخ: خوشحالم چونکه ديگه جزو قشر سپر بلا و کتک خور جامعه نيستم. خوشحالم چون ديگه جزو قشر بي بخار و خمود و مدعي جامعه نيستم. براي اينکه مستدل حرف بزنم شما رو به جاي دوري ارجاع نمي دم، به همين وبلاگ نگاه کنيد که نزديک به 20 نفر عضو داره (اونهم از بين 120 نفر ورودي79) که تنها توسط سه چهار نفر آپديت مي شه، يا مي تونيد نوشته ي مسواک رو در زمينه ي استقبال دانشجوها از فعاليتهاي فرهنگي و فوق برنامه بخونين. خوشحالم چون ديگه در جمع آدمهايي نيستم که به اساتيدشون با چشمداشت نمره سلام و احوالپرسي مي کنن. چون در بين آدمهايي نيستم که براي يک اردوي مختلط سر و دست مي شکنند اما سالي يکبار هم به کتابخونه ي فرهنگي دانشکده که بيخ گوششون هم هست سر نمي زنند... باز هم ادامه بدم؟

محمد: تفلکي.دلم سوخت برات.
پاسخ: هروقت اونقدر باسواد شدي که بدوني طفلک رو با ط دسته دار مي نويسند، جوابتو مي دم.

علي:عکساي قشنگي انداختي ولي نمي دونم چرا خوشحالي؟
پاسخ: براي عکسها خيلي ممنونم. در مورد خوشحالي هم هموني که به غزاله گفتم.

ناشناس:چرا اينقدر منفي؟
پاسخ: هروقت اونقدر با شخصيت شدي که قبل از حرف زدن خودتو معرفي کني، پاسخ توروهم خواهم داد.


..................................................................................................................................

[ دوشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۳ ]  ::  [ حامد. د ]


امروز روز دانشجو بود.
و من خوشحالم که ديگر دانشجو نيستم.



..................................................................................................................................