نميدونم اين شهردار جديد تهران که از راستي های افراطی هم هست چه مشکلی با خيابان وليعصر تهران داره . هنوز نيومده ، ميخواست وسط ميدان وليعصر شهيد بکاره (قبر شهيد گمنام وسط ميدان ) که با مخالفت مجلس ششم روبرو شد و بی خيال قضيه شد . حالا اخيرا اعلام کرده که ميخوان خيابان وليعصر را وسيع بکنن ، که روزنامه ها نوشتن اين کارباعث از بين رفتن درختهای کنار خيابان ميشه . جهت اطلاع دوستان مشهدی بايد بگم که اين خيابان هفتاد سال قدمت داره و بدون اغراق قشنگترين خيابان تهرانه . خيابان ، جنوب شهر را به شمال تهران وصل ميکنه و درختهای بلند دو طرف خيابان زيبايی خاصی ايجاد کرده . حال شهردار عزيز ما اومده در صدا و سيمای برادر ضرغامی (لاريجانی سابق ) نطق ميکنه که هدف اين طرح در اصل محافظت از درختان خيابان هست و ما در اين طرح درختان رو حفظ ميکنيم . حالا من اين مساله رو مطرح ميکنم که چطور ميتونيم يک خيابان رو که در دو طرف درختکاری شده رو وسيع کنيم بدون اينکه درختان آسيب ببينه ؟ضمنا اين فکر رو نکنين که درختهای يک طرف ، وسط خيابان قرار بگيره چون درختها خيلی قطورن و در اينصورت بايد ده متر جدول وسط خيابان بسازن که خيلی غير اقتصاديه .
به باحالترين جواب دو عدد فيلم از هيچکاک اهدا ميشود .
پليس عروسکی روی زمين پيدا ميکند، به سمت زنی که با دختر بچه ای است ، ميرود و عروسک را به دختر ميدهد . دختر روی پله ای نشسته و با عروسک ، بازی ميکند که عروسک ار دستش روی زمين مي افتد . دخترک بدون نگاه کردن به زمين با دست به دنبال عروسک ميگردد ، اينجاست که می فهمی دخترک کور است .او هيچ تصوری از مادرش ، محل زندگی و هياهوی اطراف ندارد . کودک تصورش ميکند که عروسک زنده شده و دختر را به گردش در شهر ميبرد . دختر اطرافش را پر از گل می بيند، که البته در واقعيت اينگونه نيست چون دختر در یک محله فقير نشين نيويورک زندگی ميکند ، مادرش را ميبيند و ...
شبیه داستان اولدور و عروسک سخنگو صمد بهرنگی بود ولی اين داستان يک کارتونه ، محصول شرکت وارنر در سال 1930 که دستمايه و ايده ساخت فيلم موزيکال” رقصنده در تاريکی “ اثز” فن تريه “ برنده کن 2000 .
اينم دو تا عکس از بازيگر و خواننده فيلم بيورک .
" ای ... ها. اگه بچه های هفتاد و نهی بودن هیچکدوم امتحان نمی دادن!"
به نقل از یکی از اساتید محترم بعد از اینکه بی خبر از دانشجوهاش کوئیز گرفته بود.
معلومه! ما هفتاد و نهی ها-البته برقی هاش- با همه دانشجوهای دنیا فرق داریم. ما. فقط ماییم که می تونیم یه مجموعه 120-130 نفری باشیم و یه وبلاگ جمعی که روزی حداکثر 7 تا بازدید کننده داره. فقط ما می تونیم یه "نسل مانا" داشته باشیم که فقط به اندازه دو شماره-اگه اشتباه نکنم- مانا باشه. آره,فقط ماییم که به طرز معنی داری بالاترین معدلهامون از ورودی های دیگه کمتره.
کنکور کارشناسی ارشد 82 یکی دیگه ار عرصه هایی بود که توانایی های گروه برق دانشگاهمون و صد البته ورودی های 79 به ظهور پیوست. شکی نیست که عمده افتخار این پپروزی باید به پای گروه نوشته بشه ولی حق برق 79 رو هم نباید با بی انصافی نادیده بگیریم.
کلاس... ,کلی دانشجوی محترم. استاد میگه:" جلسه بعد کوئیز می گیرم."
- کلاس شباهت پیدا می کنه به بازار سبزی فروشی بابلسر سا عت 5.5 صبح. آلودگی صوتی به اندازه پرتاب شونصد تا شاتل کاملا مشهوده. آدم احساس می کنه زنده ست. استاد کلی آدم می بینه که نظراشون براشون مهمه. استاد محترمه,ما هم به خودمون حق می دیم. همین.
- همه به هم نگاه می کنن. کمی صدای پچ پچ میاد, اما کسی روش نمیشه! بلند حرفشو بزنه. استاد با لبخندی کلاس رو ترک می کنه. اما نمی دونم چی دیده این بار.
اگه تنها همین یه اتفاق ساده هم یادم بمونه, هر وقت یادم بیاد که منم هفتاد و نهی بودم یه حس خوب و زنده باهش میاد.
به همین سادگی.
سلام . اين شعرقشنگواز "حميد مصدق" براتون اينجا مينويسم . اميدوارم اونهايي که اهل شعر هستن ازش لذت ببرن .ولي من اينو بيشتر براي اونهايي که اهل شعر نيستن مي نويسم چون حيفه حداقل يه شعر از اين شاعر نازنين نخونده باشن . (:
در شبان غم تنهايي خويش ،
عابد چشم سخنگوي توام .
من در اين تاريکي،
من در اين تيره شب جانفرسا ،
زائر ظلمت گيسوي توام .
گيسوان تو پريشانتر از انديشه من ،
گيسوان تو شب بي پايان .
جنگل عطر آلود .
شکن گيسوي تو ،
موج درياي خيال .
کاش با زورق انديشه شبي ،
از شط گيسوي مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر ميکردم .
کاش بر اين شط مواج سياه ،
همه عمر سفر مي کردم .
من هنوز از اثر عطر نفسهاي تو سرشار سرور،
گيسوان تو در انديشه من ،
گرم رقصي موزون .
کاشکي پنجه من ،
در شب گيسوي پر پيچ تو راهي مي جست .
چشم من ، چشمه زاينده اشک ،
گونه ام بستر رود .
کاشکي همچو حبابي بر آب ،
در نگاه تو تهي مي شدم از بود و نبود .
اين دوزاری کج و کوله ی من بالاخره آنتن داد که اسامی وبلاگ سپاه اسلام از کجا اومده، اسم ما اون وسط چکار می کنه و چرا اينقدر اين ليست اسامی آشنا به نظر مياد؟!
اگر به اينجا سر بزنيد می فهميد قضيه از چه قراره. من اين ليست رو خيلی وقت پيش امضا کردم.
با دقت در يکسان بودن اسامی و حتی شماره ها در ليست های دو سايت مشاهده می کنيد که برادران ارزشی ما چه زحمت زيادی در کپی و Paste کردن اسامی کشيده اند، خسته نباشيد!!!
سلام
نمي دونم تا چه حد از ماجراي وبلاگ سپاه اسلام که توي پرشين بلاگ راه افتاده بود با خبرين. يه وبلاگ راه انداخته بودند براي معرفي اسامي بلاگرهاي مرتد. نزديک به 200،300 تا اسم. آخرش هم نوشته بودند که با پتک بر سرهمه ي اينها خواهيم کوبيد! پرشين بلاگ هم لطف کرد و اين بلاگ رو مصدود کرد. اما اين آدمهاي بامزه و البته عقده اي دست برنداشتن و توي بلاگ اسپات به کارشون ادامه دادن و وبلاگ http://islamic-army.blogspot.com رو راه انداختن. و دوباره ليست اسامي رو رديف کردن.
حتما از خودتون مي پرسين راه اندازي اين وبلاگ و اين حرفها که چيز جديدي نيست، چرا داري اينجا مي گي و اصولا چه ربطي به وبلاگ جمعي برق 79 داره؟ جوابش اينه: اگه به شماره ي 176 توي ليست اولي که در اين سايت اومده نگاه کنين اسم وبلاگ مارو مي بينين!
واقعا که خيلي بامزه است. يک وبلاگ نيمه تعطيل که روزي 7،8 تا بازديد کنده به زور داره اونهم با موضوع تقريبا تخصصي و البته گروهي توي اين ليست چه کار مي کنه؟!
من همينجا از دست اندر کاران سايت سپاه اسلام که موجب بالارفتن hit وبلاگ ما از عدد 7 به 13 شدند کمال سپاسگذاري رو دارم! و يک سوال کوچيک هم داشتم و اون اينکه از بين جمع 10، 12 نفره ما، کدوم يکي قراره با پتک نوازيده بشه؟! لطفا هرچه سريعتر به اين سوال ما جواب بدين که همه مون داريم از سگ لرزه مي ميريم!!!