در میان ما هستند کسانی که دغدغه ی دست یازیدن به حقیقت بیتابشان کرده است. از این جمع افرادی به وسیله ی تجربه ای، رویاگونه ای، شهودی عرفانی یا ... به این مهم نائل آمده اند( و دیگر حاضر به مو شکافی و نقد آن نیستند و به دیگر سخن،گوشهایِ شنوایی شان را از برای راحت تر زیستن به روی هر پیام تازه ای موم اندود کرده اند) و دسته ای نیز با توسل به فلسفه ای، استدلالی یا حدیثی دست از جستجو کشیده، به کنج عزلت خویش خزیده و در هیاهوی زندگی،دل از کشفِ حقیقت بریده اند. در این بازار ِداغ ِجستجو، من نیز کوره راهی را در پیش گرفته، که خود آن را " دیالیکتیکِ دروغ" نامیده ام. البته لازم به یادآوری است که همه شور و شوق من از برای زندگی و همه انگیزه ی من از برای پیش رفتن نیز همین تلاش برای دست یافتن به آن چیز ِدست نیافتنی است.
و اما مراحل ِسه گانه ی این دیالیکتیک بر این منوال اند که من در سِیر تلاشهای ِپیگیر ِخود – که شامل ِبیکاریهایِ روزانه، بی خوابی های شبانه، دست و پنجه نرم کردن با درویش مسلکی ِحاصل از این جستجوی بی منفعت و در آخر انبار کردن کتابهایی است که همیشه مرا در وجود استعداد درک مطلبم دچار شک و شبهه می کنند – گه گاهی تاریک خانه ی ذهنم به نور ایده یا نظریه ی تازه ای منور می شود، که این اولین مرحله را دوستان "تز" نامیده اند.(هرچند که دوام این حقایق مکشوف شده(!) و لذت کشف آنها در نهایت به کسری از ثانیه محدود است و قوام این نظریه ها به استحکام و تندر آسایی ملایان بازاری بر سر منبر می باشد.) علی ای حال، مستی این باده نیز تنها تا زمانی اثر گذار است که هیولای "آنتی تز" از اعماق ذهنم به سطح نیامده و زیر نور فانوس اش کذب بودن "تز" را برملا نکرده و خود بر اریکه ی حقایق تکیه نزده است.( آری این نیز از همان شرابهاست که گفته اند: جز تا کنار بستر ِخوابم نمی برد) مرحله ی آخر این روند دیالیکتیک نیز آشفتگی و پریشانی محض است که علی الاصول "سنتز" دو مرحله ی پیش می باشد. مَخلص کلام و کوتاه سخن اینکه، برآمدن این "نهاده" و در پس پشتش "برابر نهاده" و در آخر "هم نهاده" همیشه و بی هیچ کم و کاستی درپی هم می باشد و من از این در عجبم که در اندرونِ من خسته چه ضد و نقیض هایی نهفته است و غرقه در این خیالم که آیا براستی آخر و انجامی بر این رشته ی رسولانی که هر یک پیشینان خود را نفی و سرزمین حقیقت را مِلک طِلق خود می انگارند، متصور نمی توان بود؟!
پاره ای توضیحات: باید به عرض دوستان برسانم که اینجانب تا چندی پیش در حال و هوای خود، به دور خویش تاری تنیده بودم و در صفحه ی مربوط به خود لاطائلاتی می نوشتم تا اینکه با نقل مکان به بلاگر ِبتا گزینه " وبلاگ جمعی برق 79 " نیز ( که قطعا من با دور نگاه داشتن خود از آن تنها قصد حفظ حرمت جامعه مهندسی را داشته ام ) به لیست بلاگهای من اضافه شد و از آن روز چندین بار سهوا پست خود را در آنجا گذاشته و باز زحمتش را از روی دوش دوستان برداشته ام. اما این بار از خیر پاک کردن آن گذشتم، امید که بنده را از باب این جسارت عفو بفرمایید.