امروز 27 مهر بود. قرار ما هم رستوران هاني بود. ساعت ِ پنج، حداکثر 5 و ربع. من بودم و «ج» و «اُ» و «ه» و «ن». کساني که به موقع اومديم. «ن» مهمون ويژه بود از آلمان. شنبه هم ميره، کسايي که نديدنش ديگه حالا حالاها نخواهند ديدش، يادم رفت يک «گوتن تاک» بهش بگم. همينجا بهش ميگم تا حالا حالا ها حسرتشو نخورم. کجا بوديم. رسيديم به «ع». کسي که رستوران هاني رو به من معرفي کرد اما هرچند دقيقه يه بار زنگ ميزد و آدرس ميپرسيد! دست آخر هم سه دور، دور ِ رستوران چرخيد تا اينکه تونست جاي پارک پيدا کنه. آره به «ع» هم بايد بابت ريو گرفتناش تبريک گفت. نفر بعدي که جاي تبريک زياد داشت «اُ» بود. آشنايي با همسر «اُ» افتاد براي دفعهي بعد که دور هم جمع بشيم. بعد از اون «م» رسيد که اين يکي هم جاي تبريک داشت. هرچند قبلا مجازاً دروبلاگ بهش تبريک گفته بوديم. «م» بيرون از رستوران موند تا بقيهي دوستاش (مون) که اونها هم هردو «م» هستند برسن و چقدر هم دير رسيدن. جالبه که توي دختراي 79 اينقدر «م» داريم.درهمین حين يک «م» [پسر] دیگه اومد و بالاخره ده نفري دور هم جمع شديم و در رستوران شلوغ هاني مشغول خوردن و گپزدن شديم. «م.ف» تلاش کرد بچهها رو وادار کنه تا هرکس در مورد خودش چند جملهاي بگه. کاري که من در قرارجمعي قبل خواستم بکنم و چندان موفق نبود. اينبار هم بهخاطر شلوغي رستوران و غذاهايي که چشمک ميزد نشد چنين کاری کرد. «ح» و «م» هم (بازهم «م» اما اينبار پسر!) بالاخره با يک ساعت تاخير رسيدن. «حامد.م» قرار شده ماجراي تاخيرشو به صورت يک پست جداگانه بنويسه (اسمشو کامل گفتم تا بهخاطر تاخيرش حسابي رسوا بشه!) خلاصه که جاي هرکسي که نبود خالي. بعد از مدتها يک عده، يک عده رو ديدن، تعدادي شمارهي تماس رد و بدل شد، تبريکاتي جاري شد، کمي عکس و فيلم گرفته شد و چه هواي خوبي هم بود. افسوس که رستورانش پارک نداشت!