داشتم آهنگهاي زويا ثابت رو گوش مي كردم . مي خواستم ببينم اگه كيفيتشون خوبه، ضبطشون كنم . ساعت نزديك 10 شب بود . گرسنه بودم . زويا داشت مي خوند :
*چشماي من ميل به گريه داره مي خواد بباره دل نمي دوني كه چه حالي داره چه حالي داره غصه بجز گريه دوا نداره خدا نداره *
خوندنش گرسنه ترم كرد . مادر بزرگم داشت سوپ ميخورد . انگار هيچكس به فكر من نيست . چقدر بده هيچكس به فكر آدم نباشه . وزويا :
* درون جمعم من ولي دلم تنهاست لبم چو گل خندان دو ديده ام درياست لب از برون خندد دل از درون گريد ز برق چشمانم نشان غم پيداست تو شاهدي اي غم *
گرسنه تر شدم . ديدم اينجوري نمي شه . بايد خودم اقدام كنم . دو تا سيب زميني نسبتا كوچك با يك بشقاب استيل و يك چاقوي ميوه خوري . همچنان كه سيب زميني ها رو پوست مي كردم زويا مي خوتد :
* امشب در سر شوري دارم امشب در دل نوري دارم باز امشب در اوج آسمانم رازي باشد با ستارگانم *
بعد از پوست كردن رنده شون كردم با درشت ترين سوراخ رنده تا سيب زميني ها آب لمبو نشن . توده ي سيب زميني رو با دستام فشار دادم تا خوب آبش گرفته بشه .
يك تخم مرغ توش شكستم وبعد نمك ، فلفل قرمز ، زرد چوبه و به هم زدم . روغن ريختم تو كاسه .
صبر كردم تا روغن خوب داغ شه . مواد كوكو رو ريختم تو كاسه . يك كم سر وصدا كردن بعد آروم شدن . . رفتم سراغ زويا :
* از شادي پر گيرم كه رسم به فلك سرود هستي خوانم در بر حور و ملك در آسمانها غوغا فكنم
سبو بريزم ، ساغر شكنم .*
بوي كوكو بلند شد با قاشق و چنگال بر گردوندمش . طلا يي شده بود . مادر بزركم شامش رو خورده بود . نشسته بود داشت چرت مي زد . زويا هم حالا بهتر ميخوند :
* با ماه و پروين سخني گويم و ز روي مه خود اثري جويم جان يابم زين شبها ماه و زهره را به طرب آرم از خود بي خبرم ز شعف دارم نغمه اي بر لبها *
باز هم بوي كوكو . روي ديگرش هم طلايي شده بود . كوكو براي يك نفر . به همين راحتي .
* به ازاي هر نفر دو تا سيب زميني متوسط و يك تخم مرغ .
* آب سيب زميني رنده شده رو حتما بگيريد .
* قبل از ريختن مواد كوكو ، روغن بايد كاملا داغ باشه و گر نه كوكو مي چسبه به ظرف .
اگه بچه هاي خوبي باشين غذاها ي ديگه رو هم آموزش مي دم .