کجا بود آن جهان
که کنون به خاطره ام راه بربسته است ؟ - :
آتش بازی ِ بی دریغ ِ شادی و سرشاری
در نه توهای ِ بی روزن ِ آن فقرِ صادق.
قصری از آن دست پر نگار و به آئین که تنها
سر پناهکی بود و
بوریائی و
بس .
کجا شد آن تنعم ِ بی اسباب و خواسته ؟
کی گذشت و کجا
آن وقعه یِ ناباور که نان پاره ی ِ ما برده گان ِ گردن کش را نان خورشی نبود
چرا که لئامت هر وعده ی ِگمِج
بی نیازی ِ هفته ئی بود
که گاه به ماهی می کشید و
گاه دزدانه از مرزهای خاطره می گریخت ،
و ما را حضور ِ ما کفایت میکرد ؟
تن از سر مستی جان تغذیه میکرد
چنان که پروانه از طراوت ِ گل .
و ما دو دست در انبان جادوئیِ شاه سلیمان
بی تابترین ِ گرسنه گان را در خوانچه های رنگین کمان ضیافت میکردیم .
هنوز آسمان از انعکاس هلهله یِ ستایش ما ( که بی ادعاتر کسانیم)
سنگین است .
این آتش بازی ِ بی دریغ چراغان ِ حرمت کیست ؟
لیکن خدای را با من بگوی کجا شد آن قصرِ پر نگارِ به آئین که کنون مرا زندان ِزنده ی ِ بیزاریست
و هر صبح و شام ام
در ویرانه هایش به رگبارِ نفرت میبندند .
کجائی تو ؟
که ام من ؟
و جغرافیای ما
کجاست ؟
( شاملو )
******
تا حالا دیگه همه تصمیمشون گرفتن ولی اگه واسه حضور به هم رسوندن یا نرسوندن ِ روز جمعه یه کوچولو شک کردین اینو گوش بدین ... شکتون برطرف میشه ،
( به یاد ایران عزیز که ...)